الگو در معماری

الگو در معماری

از معماری گذشته چه درسی می توان گرفت؟

در پی برگزاری جلسه معرفی طرح « كاربرد اصول معماری خانه های سنتی در طراحی مسكن امروزی» میزگردی برای بحث درباره نحوه رویكرد به معماری تاریخی ایران با حضو خانم فریار جواهریان و آقایان كامران افشار نادری، محمد رضا حائری، بهرام شیردل، علی اكبر صارمی، فیروز فیروز ، سید هادی میرمیران تشكیل شد كه متن مباحث مطرح شده در آن را می خوانید.

همچنین بخوانید : پدیده مکان

به نظر من یكی از مشكلات امروز ما این است كه دائم درباره  معماری و ثروت معماری گذشته  ایران حرف میزنیم، آن راسخت تحسین می كنیم، درباره مبانی و ارزش ها و نظام كلی آن داد سخن می دهیم. اما بالاخره هنوز برایمان دقیقًا مشخص نشده است كه چرا این كار را می كنیم و مطالعه معماری قدیم ایران چه اهمیت و سودی دارد.

الگو در معماری

آیا ما باید صرفا به تحسین آن اكتفا كنیم، چون  تمام شده و از بین رفته است. به عبارتی فقط كار تحقیقاتی صرف در این باره انجام دهیم. یا نه امید داریم نتایجی هم از این بررس یها برای معماری امروز زمان بگیریم؟ می خواهم و مایلم ببینم بررسی معماری گذشته چه نتایجی برای امروز خواهد داشت.

جلسه بحثی كه درباره نتایج تحقیق آقای حائری برگزار شد، یك بار دیگر این مسئله را برای من طرح كرد كه ما چه استفاده ای از این تحقیقات می كنیم.

آیا حد سودمندی آن برای ما همان است كه مثلا معماری یونان باستان را مطالعه كنیم یا  باید اهداف دیگری را هم دنبال كنیم.

منطق پلان در معماری

من معتقدم كه معماري ايران داراي اصولي است. اين معماري هميشه كوشيده است از كيفيت مادي به كيفيت معنوي، يا به عبارتي از ماده به روح برسد؛ و به بيان معمارانه با كم كردن جرم به سوي افزايش فضا حركت كرده است.

به نظر من معماري جهان را هم مي توان با اين مفهوم يا با اين تلاش توضيح داد.

اين تلاش در معماري ايران به طرز بارز و مشخصي ديده ميشود.

كاري كه معماري ايراني با نور يا با آب كرده، به همين منظور، يعني سبك كردن ماده و افزايش فضا بوده است. راه حل افزايش فضا اي ن نيست كه مثلا ديوارها را نازك بگيريم. نوري كه در مسجد شيخ لطف الله از پنجره هاي گنبد مي تابد، در واقع تمامي جرم مادي گنبد را از نظر احساس و دريافت و ادراك آدمي سبك مي كند. من در ابتدا تصور مي كردم حوضهاي بزرگ آب و سطوح آينه وار آنها صرفًا اقداماتي زيبايي شناسانه هستند.

الگو در معماری

اما الان فكر مي كنم همة آنها باز هم معماري را سبك تر مي كنند تا آنجايي كه معماري منعكس شده در آب در واقع ماديت خود را از دست مي دهد و شما نمي توانيد بفهميد كه آيا چهل ستون واقعي است يا بيستون.

اگر بپذيريم كه چنين اصلي در معماري ايران وجود داشته، به يك معنا ما يك دستورالعمل بزگ براي معماري امروز داريم كه به هيچ وجه كمتر از اصول بيانيه هاي معماران بزرگ نيست. ما مي توانيم روي آن تکيه كنيم و كار كنيم. اما بحث ما در اين جا تمام نمي شود. معماري مي تواند داراي اصولي باشد.

اما آيا اين اصول قابل تداوم هستند؟

يك ويژگي مهم چنين اصلي، يعني اصل حركت از ماده به روح، از طريق سبك كردن و كم كردن جرم و افزايش فضا اين است كه ديگر معروض زمان و مكان نيست. آنچه معروض مكان و زمان باشد، قابل تداوم نيست ؛ تاريخ مصرف پيدا مي كند.

اما معماري ايراني داراي اصولي است كه قابليت تداوم دارند.

بحث قابليت تداوم اصول معماري ايران را در سه زمينه مي توانيم دنبال كنيم: فرم ، الگو، و مفهوم. فرم بيش از دو مقولة ديگر به زمان و مكان مقيد است و به همين دليل قابليت تداوم آن در طول معماري يك سرزمين كاهش م ييابد. الگو در واقع يك استنباط تجريدي است؛ يك امر عرضي است كه از يك واقعيت معماري گرفته میشود .  .

الگو در معماری 

مثلا اگر الگوي حياط مركزي يا همة چهارتايي ها، مثل چهارتاقي و چهارايواني و غيره را مد نظر قرار دهيم مي توان استنباط هاي مشخصي را از آنها بيرون كشيد. به اين دليل كه(الگو) از فرم مجردتر است و بيشتر تن به تجربه مي دهد؛ بنابراين قابليت تداوم بيشتري مي يابد.

مقوله سوم مفهوم است كه دغدغة ذهني من است.

حياط را در معماري ايران مثال بزنم. من ابتدا به آن به عنوان يك فرم نگاه ميكردم. واقعا میتوان حياط مركزي را يك فرم تلقي كرد. اما مي توان آن را يك الگو هم ديد.

اما مهم تر از آن براي من يك مفهوم است.

به اين معنا كه قلب معماري تهي است، خالي است. يك مثال از مينياتورهاي ايران میزنم .

در همه نقاشی های جهان مهمترین عوامل و عناصر نقاشي در مركز كمپوزسيون قرار مي گيرند.

در مينياتورهاي ايراني اين فضا خالي است. اين خالي بودن نمي تواند تصادفي باشد. مثلا در مينياتور جنگ ايران و توران منطقا مركز تصوير بايد شلوغ ترين مكان باشد.

چون مركز ميدان جنگ است و نقطة تلاقي دو لشكر با هم. ولي اين فضا خالي است. شايد يك سر بريده يا نيزه اي در حال حركت در آن جا باشد.

الگو در معماری

به هر حال مي توانم بحث خود را به اين صورت خلاصه كنم. ما مي توانيم عناصر معماري ايراني، مثلا حياط مركزي را به سه  صورت ببينيم: ۱) به عنوان فرم؛ ۲) به عنوان الگو؛ ۳) به عنوان مفهوم. به نظر من معماري ايراني كه در پي يافتن عمقي معنوي است، در مركز خود به مجرد مي رسد. اگر اين را درست تشخيص داده باشم، اين مفهوم نه تنها در معماري امروز ما، بلكه در معماري دنيا تا ابد. 

الگو در معماری  قابل تداوم تكرار است. بنابراين من نتيجه مي گيرم كه :

 معماري ايران داراي مباني مشخصي در سه مقوله فرم ها، الگوها، و مفاهيم است. اين مباني قابل تداوم هستند. و در آن جا كه از فرم به مفهوم تبديل مي شوند و به عبارتي از كيفيات عيني به كيفيات ذهني مي رسند قابليت تداوم بيشتري مي يابند.

اما بحث در اين جا هم به پايان نمي رسد. پرسش ديگري مطرح مي شود: آيا ما بايد در پي اين تداوم باشيم؟

در واقع اعتقاد به قابليت تداوم، الزام عملي به وجود نمي آورد. اما پاسخ به اين پرسش نيز از نظر من مثبت است. مي توانيم در اينمينه هم به بحث ادامه دهيم. اگر بحث بتواند در اين جهات ادامه يابد، كار ما فقط به تحسين نور داخل مسجد شيخ لطف الله يا سطوح آب در مقبرة شاه نعمت الله ولي محدود نمي شود و مي توان حتي به دستورالعمل هم رسيد.

من باكي ندارم كه بگويم مي توان براي معماري دستورالعمل تعيينكرد. مگر پنج اصل معماري مدرن كه چند دهه دنيا را زير سيطره گرفت دستورالعمل نبودند؟ يا چه كسي گفته استاصولي كه پست مدرنها مطرح كرده اند از آن چه ما مي توانيم از معماري ايراني استخراج كنيم بالاترند؟

در ویرگول بخوانید

 

 

Leave a Comment

Your email address will not be published. Required fields are marked *